شکنجه‌ای زمخت...

ساخت وبلاگ

گاهی اوقات آدم دستش به نوشتن نمی‌رود،
پایش پایِ رفتن نیست،
دلش دیگر رمقِ عاشقی ندارد؛
گاهی اوقات آدم دوست دارد اما توانِ ماندن ندارد،
روز و ماه و فصل خاصی هم برایش ملاک نیست،
آدم از یک جایی به بعد نمی‌داند دلش را باید به کدام اتفاق خوش کند؟
کدام خاطره، کدام آدم...
میثم اسفندیار

کلپوره ی جونمرگ رفته خوش ترکیب حالش خوش خوشه در این ساعت شب

شکنجه‌ای زمخت......
ما را در سایت شکنجه‌ای زمخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : torsheiz بازدید : 161 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 16:08

دنیا پر از رنج هست

با این حال باز هم درختان گیلاس شکوفه می دهند .،.

جوجه تیغی زنده هست هنوز ...

هر چیز که مرا نکشد بی شک قوی ترم میکنه...

ما لج کرده ایم که زنده بمانیم ...

به هرقیمتی...

شکنجه‌ای زمخت......
ما را در سایت شکنجه‌ای زمخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : torsheiz بازدید : 84 تاريخ : شنبه 17 دی 1401 ساعت: 15:10

خدا کند امشب باران ببارد ... و مرا به خاطرات دور دست ها ببرد ... ... شکنجه‌ای زمخت......
ما را در سایت شکنجه‌ای زمخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : torsheiz بازدید : 91 تاريخ : شنبه 17 دی 1401 ساعت: 15:10

اومد مسافر ما و به مقصد رسید بی آلایش و ساده بدون استقبال و پایکوبی نه از سیسمونی ب سبک امروز خبری بود و نه از تدارک جشن و انتخاب برای روز خاص تولد‌ خلاصه اومد به وقتش وطبیعی ...پسرکی با رشدی خوب و سالم پا به دنیای پدر و مادری گذاشت که از جبر روزگاز  کمر به قتلش بسته بودن و چه خوب شد که خدای او از خدای ما توانا تر بود...وابستگان پدری استقبال بدی نداشتند  با وجود تنشی که سر بعضی از قول ها و عدم عمل به آن بعد مهمان'>مهمان ناخوانده ما بین من و خانواده پیش اومده بود ...روزهای تلخ و سخت گذشت و او امید آورد با خودش برای جمع بی آلایش ما ، خدا رو شکر او دعوت بکار نشده بود  سرگرم بچه داری شد در روزهایی که باید نو عروس وار به خودش برسه و نازش برای من و خانواده خریدار داشته باشه  ...چند ماهی گذشت و تنها دلخوشی ما در آن روزگار سخت  سعید رضا بود که چون در فرهنگ ثبت و احوال تایید نشد به جبر روزگار و عرف مد شده در جامعه برای تعین نام های دو اسمی شد احمد رضا در هویت سجلی و سعید برای مااا...جبر روزگار و نا مهربانی بعضیا مارو مجبور به کوچ به خانه پدری کرد ... اندک لوازمی رو که تدارک دیده بودیم به دندان گرفتیم و در مهمان خانه ۱۵ متری آنها ساکن شدیم و شدیم مهمان سفره مادری رنج کشیده و مهربان  و هفت برادر و خواهر قد و نیم قد...سفره ای که اگه چرب نبود بی ریا بود و اولین ظرفش برای او ، حالا قروتی بود یا کل جوش یا اشکنه اوچاردست و... سعید هفت ماهه بود که من در بخشی و او در شهری دیگر مشغول بکار معلمی  و مادر و خواهرها و جعفر شدن مهد کودک سعید در آن ایام و او در عین نبود خیلی از امکانات در جمع خانواده پادشاهی می کرد برا خودش از تغذیه سالم قروتی شکنجه‌ای زمخت......ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه‌ای زمخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : torsheiz بازدید : 92 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 15:14

به توصیه عزیزی... ... ... ... ... ... ... ... ... ... با امیرش ... و بقول خودش پسر پسرش صحبت کردم خیلی ... ازش خواستم که در بدترین شرایط انسانیت و کنار نزاره ... شکنجه‌ای زمخت......
ما را در سایت شکنجه‌ای زمخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : torsheiz بازدید : 91 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 15:14

دنیا پر از رنج است با این حال باز هم درختان گیلاس شکوفه میدهند... شکنجه‌ای زمخت......
ما را در سایت شکنجه‌ای زمخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : torsheiz بازدید : 104 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 15:14

مادری دارم که حتی نوشتن اسمش رو بر دستم حس میکنم و سخته برام  استفاده از کلماتمادری که هرچند سواد نداشت ولی از هرمشاوری کاربلدتر بود وچه نکشید از روزگار و زندگیتا بقول خودش مارو از اب و گل دراره...ماد شکنجه‌ای زمخت......ادامه مطلب
ما را در سایت شکنجه‌ای زمخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : torsheiz بازدید : 121 تاريخ : جمعه 8 فروردين 1399 ساعت: 0:41

ما بوی پیرهن را در جان ذخیره داریم

شاید نیاید از مصر هر روز کاروانی

 

 

شکنجه‌ای زمخت......
ما را در سایت شکنجه‌ای زمخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : torsheiz بازدید : 131 تاريخ : جمعه 8 فروردين 1399 ساعت: 0:41

من به تنگ آمده ام از همه چیز

بگذارید هواری بزنم

-------  --------  --------   --------

برای من یک پنجره کافیست

یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه  و سکوت

شکنجه‌ای زمخت......
ما را در سایت شکنجه‌ای زمخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : torsheiz بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:40

بوی نو شدن می آید ...

ولی تو

همیشه

رفیق کهنه من بمان.

سکوت من...

شکنجه‌ای زمخت......
ما را در سایت شکنجه‌ای زمخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : torsheiz بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:40